از دهههای پایانی قرن بیستم به این سو، برخی از اندیشمندان در بسیاری از بخشهای جهان، خاصه جهان سوم، ایده "توسعه" را به چالش کشیده اند. بر این اساس، تعریف نوینی از توسعه شکل گرفته است که عمدتاً برآمده از تجارب خاصه تجربههای ناموفق توسعه در جهان سوم بوده است. یکی از مهمترین شخصیتهایی که به انتقاد از برنامههای توسعهای، بخصوص برنامههای توسعهای نهادها و سازمانهای بینالمللی، دست زد، مجید رهنماست که خود زمانی دستی قوی در اجرای برنامههای توسعه در اقصا نقاط جهان داشت و اکنون هم به عنوان یکی از مهمترین متفکران گفتمان پسا توسعه مطرح است. در این مقاله تلاش میشود با استفاده از مطالعات اسنادی و کتابخانهای و با خوانشی عمیق در آثار رهنما مهمترین نقطهنظرهای وی در مورد تجربه توسعه و ناکامی های آن در دنیا تبیین و تشریح گردد. رهنما با استفاده از روش خاص خود به سیر در تاریخ توسعه پرداخته است. او اجتماعاتی را که هنوز گفتمان توسعه به آن راه نیافته میستاید و از آن به عنوان جوامعی اخلاقی یاد میکند که مردمانش فضائل بیشماری دارند امّا به تدریج زرق و برق طرحهای توسعه و وعده و وعیدهای آن در این اجتماعات رسوخ کرده و مردم محلی را دچار اقتصادزدگی و بینوایی اخلاقی میکند. از این منظر، توسعه «هدیهای خطرناک» است که اخلاق را در جوامع بومی زایل می کند.